سلام دوستان
شعر جدیدم، تقدیم به ساحت امام غایب از نظر ها و شما دوستای خوبم...
دیشب ستاره ای به دلم داد، آگهی
پایت به شهر غمزده ی چشم می نهی
*
باب الحوائج همه ی آسمانیان
کی مژده ام به هجرت از این شهر می دهی؟
*
هر روز کار دیده ی ما بی قراری است
هر شب نظاره بر طرب زهره و مَهی
*
می شد ولی به دست تو آزاد می شدیم
یا بر سرای خویش رسد، مانده در رَهی
*
در پیش پای چون تو همه خاک تر ز خاک
بر خاک، خوشه چین و گدا زاده و شَهی
*
با یک نگاه، قلب مرا داده ای به باد
دادی به باد، کوه گران و پر کهی
*
بنگر به لطف خویش به حال محال ما
بنگر به یوسفان گرفتار در چَهی...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: