سلام
شعر جدید...
بر قلب من و بر لب و در ناله ی نِی هاست، نامت
هم در قلم و بر ورق و بینِ غزلهاست، نامت
می گردم و َپر می زنم و می روم از خاک، روزی
در بینِ شرارِ دلِ این پرزده پیداست، نامت
زنجیرِ فِراقت به تنِ بی رمقِ ماست، افسوس
سر سلسله ی عشقِ نهانِ دلِ شیداست، نامت
در ظلمتِ شبهای جدایی چه غریب است، این خاک
نوری به زمین آمده از عالمِ بالاست، نامت
کوهی به مسیر و دلِ بی تاب و نگاهیست شیرین
همرازِ دلِ پُر هَوَس تیشه ی تنهاست، نامت
بی نام تو بر سینه ی ما آتش هجریست، فریاد
در برزخ این شعله وری، محشر عظماست، نامت
مجنونی و لیلی صفتان گِرد هم آیند، هر بار
در خیل جماعت زدگان، ذکر فراداست، نامت
از لیلی و شیرین و زلیخا و شکوهش، هر روز
بسیار شنیدیم، ولی ساده و زیباست، نامت...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: