سلام دوستان
امروز، آخرین شعرمو براتون می ذارم و امیدوارم این آخرین حروف نظم منو هم تحمل کنین...
در سوختن، لب دوختن، راز فنا آموختن
از رفتن دلدار خود، آتش به جان افروختن
--
صبحی شبیه شام من، انگورها در جام من
هم آه من، هم ماه من، همراه من در سوختن
--
بر درد او بیمار، من، مست می دلدار، من
غمخوار، من، بی یار، من، غم در جگر افروختن
--
هم نای من، سودای من، بر راه وصلش پای من
با نام او غوغای من، فخرش به خود بفروختن
--
شب بود و من، تب بود و من، حسرت لبالب بود و من
لب بود و کوکب بود و من، بر خاطرش لب دوختن...
میم و حا و میم و دال
نظرات شما عزیزان: