سلام
اینم شعر جدید...
توضیح بیشتری ندارم...
خسوف ماه کامل گشت و با فریاد توأم شد
بساط جشن دل غم شد، بساط جشن، ماتم شد
-
کمی بیتاب گشتن را، به روی آینه دیدم
ولی خوبی، ز قلب ماه تابان، کمکمک کم شد
-
نگاه ما ولی پیوسته دنبال رخ ماه و
ز فرط اشک باریدن، رخ مهتاب، مبهم شد
-
همه فهمیده اند این دل، به ساز ماه می رقصد
شکوه رقص این عاشق، سوال کل عالم شد
-
کمی کم شد تب پروانه ها و ماهی و ساقی
تمام خنده ها رفت و تمام زندگی غم شد
-
تمام گونه ام اشک و تمام دل پر از یادش
تمام سطح باغ دل، پر از باران و شبنم شد
-
امیدم رنگ نومیدی شد و آخر سلامی را
جوابی هیچ نشنیدیم و آخر اینچنین هم، شد...
میم و حا...![](http://delvapasi.loxblog.com/editor/popups/images/smiley/msn/72.gif)
![](http://delvapasi.loxblog.com/editor/popups/images/smiley/msn/72.gif)
نظرات شما عزیزان: