سلام
شعر جدید، بعد از زیارت امام هشتم...
سینه ی شبزده خورشیدنشان شد آرام
شب شد و در حرم و گریه کنان، شد آرام
چون شقایق به بر نرگس سرمست آمد
"چشم نرگس به شقایق نگران" شد آرام
صحن بود و قدمی پشت قدمها بی تاب
آتش خرمن غمهای نهان، شد آرام
صحن بود و همه ی صحنه ی تنهاییها
نوبت حرف دل دلشدگان شد آرام
نوبت زمزمه ی قلب پریشان آمد
سرعت لرزش قلب و ضربان شد آرام
پای در صحن گهرشاد نهاد و افتاد
خیره بر خاطره های گذران شد آرام
جگرش سوخت و بر پنجره فولاد رسید
التهاب دل پر سوختگان، شد آرام
عاقبت پنجه بدان روضه ی رضوان زد و بعد...
خاک آن کوی شد و پرسه زنان شد آرام...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان:
دریا
ساعت11:17---3 اسفند 1389
با این شعرت گریه کردم زیارت قبول