سلام دوستان
امروز چهارشنبست و روز بد من...
برام دعا کنید. چون چند روزی نیستم و می خوام برم سفر...
یزد... دارالعباده ی کهن ایران زمین...
این شعر ترکیبیمو براتون میذازم و امیدوارم براتون خاطره انگیز بشه...
باز شد سفره ی دل، روی دل دیگر باز
باز شد گریه ی ما، بهترین نت آواز
باز شد بال و پری، سوخته ی آه دلی
باز شد بال و پری سوخته، بال پرواز
پا به راه سفری می روم از این منزل
سفری سرخ و سفید و سفری بی آغاز
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
که بگویم ز حریف سفر و راه دراز
داستان غم پنهانی من گوش کنید
تا بگویم ز دل گمشده ام وقت نماز
هم نهانخانه ی دل از غم او ویران گشت
هم شروع غزلی تلخ شد اکنون آغاز
روزگاری من و او ساکن کویی بودیم
همه ی حرف ز اسرار نشیب است و فراز
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
همه اسرار همین است، ز اصل است و مجاز
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود
لرزش برگ خزان کوک کند بر ما ساز
از چه گویم؟ ز دل تنگ بگویم یا نی؟؟؟
از دل زاغ و زغن یا ز دل خسته ی باز؟؟؟
او که می خواست هوا تازه کند با نفسم
گو کجا رفت؟ پی کیست؟ چه می خواهد باز؟؟؟
بار الها! خطرات سر راه جانان
دور گردان ز ره وی، همه را بر ما ساز
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: