بگذار بگویم ز هوای سردی
ز دل غمزده و پر دردی
-
ز خوشی های برای مهتاب
دل پر گرد و غبار مردی
-
که همه آرزویش بودی و بس
که به باران خدا برگردی
-
مردی از گرمی دست خورشید
فارق از ناخوشی و دلسردی
-
منم از جنس شرار و آذر
منم از جنس شب و شبگردی
-
گله دارم ز همه مردم شهر
ز جفاکارگی و نا مردی
-
بگو از شهر غروب آمده ای
اشک را سوغاتی آوردی؟
-
رحم بر خون دلم رفت از یاد
چه جفاها که بر این دل کردی...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: