سلام
حالتون خوبه؟
این هم شعر جدیدم که تقدیمتون می کنم...
آن حرارت که ز تو بر دل ما بود، تبی بود، همین
آن سیاهی که ز زلف تو رها بود، شبی بود، همین
--
هر که آمد؛ ز هوا خواهی تو، نام و نشان داد به ما...
"عاشق" و "سوخته" و "دل نگران" هم لقبی بود، همین
--
رفتن ما به دل کوهِ جدایی همه اش کار خطا...!
رنگ کوه و غم و اندوهِ جدایی، سببی بود، همین
--
سببی بود که تو زخم به دلهای پریشان بزنی
پاسخ تو به دلِ سوختگان، بی ادبی بود، همین
--
ای رطب خورده چرا خورده ز دلدادن ما می گیری؟
یاد داری دل ما مطرب بزم طربی بود، همین؟؟؟
--
این که گفتی که نباید نگران حال و پریشان باشیم؛
همه اش قصه و افسانه و "منع رطبی" بود، همین...
--
حال در کنج نهانخانه به پایان زمان می نگریم
این هیاهو، همه اش، آه دلِ مضطربی بود، همین...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: