این شعرمو تقدیم می کنم به بانوی عالم...
میخ در در کوچه ها و کربلا و نیزه ها
هر دو بر آل رسول و ناله ها و گریه ها
این یکی بر پهلو و پروانه ای بر گرد شمع
آن یکی بر آسمان، پیش نگاه بچه ها
این یکی را دید سبط اکبر آل نبی
آن یکی را یک سه ساله، از میان خیمه ها
در مدینه چادری خاکی میان شعله بود
کربلا را بین، میان شاپرکها، شعله ها
خون سینه در مدینه، سرخ کرده آسمان
سرخ کرده کربلا را، سوز و داغ سینه ها
در مدینه قطعه قطعه گشته قلب دخت دین
کربلا را...! در تمام دشت بینی قطعه ها
در مدینه مادری و کودکی را کشته اند
العزا! اینجا فراوان است از آن کشته ها
زینب ام المصائب هم میان کوچه بود
او در اینجا دید میخ و باز زخم کوچه ها...
میم و حا...
نظرات شما عزیزان: